متینمتین، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

ღ❤ღمتین شاهزاده ی کوچکღ❤ღ

022

شاهزاده روياها زيباي دوست داشتني مالك قلب مامان و بابا دیروز دوباره وقت دكتر داشتیم. رفتیم پیش دكتر ميرپور  3 نفر جلویمان بودند که 1:30 معطلي را برايمان به همراه داشت. قلبم می زد مثل بچه گنجشک." آی می لرزد دلم، دستم." رفتیم تو. دكتر ابتدا صداي پيتيكو پيتيكوي قلبت را بررايمان گذاشت و گفت احتمالا پسره و بعد پروب روی شکم من می چرخید و از زوایای مختلف تو را نشان می داد. آی، نفسم، به پشت به حالت عرضی خوابیده بودی. پاي راست را بر روي پاي چپ انداختي و بارها دستهای کوچکت را بالا بردی و پایین آوردی!و من به خاطر آبروداری به سختی خودم را کنترل می کردم تا از ابراز احساسات شدید خودداری کنم. کی می شود بوست کنم؟ کی با لبهای کوچولوی قشنگت، ...
7 تير 1391

021

بود و نبود مادر کودک شادی بخش ما معجزه زندگی   24 خرداد ماه صبح با مامان و بابام رفتيم آزمايشگاه نيلو براي تست غربالگري مرحله اول( راستش بابا رو بيشتر بخاطر تنبلي ام براي پارك ماشين برديم) ساعت 7.30 آزمايش خون دادم و بعد هم ادرار(95000 تومان) يه آبميوه نوشيدم تا براي سونوگرافي مثانه ام آماده باشد، ساعت 7.45 دقيقه رسيديم سونوگرافي(٦٥٠٠٠ تومان) پس از نزدیک به سه ساعت انتظار به داخل اتاق سونوگرافی رفتیم اين بار هم  دکتر سونوگرافیست مانیتور را سمت من نچرخاند. چون محل قرار گيري عشق مامان خوب نبود من 2 بار ديگر هم باز روي تخت سونوگراف خوابيدم، مامان جون از پشت در سرك مي‌كشيد. آخراي كار بود كه به پرستار گفت: بگو مام...
27 خرداد 1391

019

معجزه آسماني هديه الهي شكوفه بهاري   امروز از صبح همراه بابايي رفتيم دكتر تشكيل پرونده دادند و بعد از كلي سوال خانوم دكتر مكانيك برام سونوگرافي و آزمايش نوشتند . دكتر سونوگرافيست مانيتور رو سمت من نچرخاند. فقط صورت سردي رو مي ديدم كه با چشمان گرد و كاملا مردد تو را مي‌جست. پر بودم از استرس . پير مردي تلخ با آن پروب سرد زير دل مرا مي كاويد. لعنتي. سنگ بود. همه چيز نرمال بود . نه تبريكي در كار بود و نه لبخندي ، تنها با زور و از روي اكراه در جواب سوال من كه با اضطراب از قلب كوچكت سوال مي كردم، جواب داد: همه چيز نرمال است خانوم! موجود يك ميليمتري من 7 هفته بودي و كاملا تو ساك جا خوش كردي، قلب كوچكت تشكيل شده . نفس...
11 ارديبهشت 1391

018

يكي يكدونه گل گل خونه  عزيز دردونه     امشب 5 مين سالگرد باهم بودنمان بود كه بنا به وقت قبلي بعد از سه ساعت معطلي داخل اتاق سونوگرافي شدم. استرسي داشتم وصف نشدني ، تنها چيزي كه نصيبم شد از اين انتظار اين بود كه سن حاملگي : 40 روز ، ساك حاملگي ديده شد، حاملگي داخل رحم. براي ديدن جنين يك تا دو هفته ديگر مراجعه شود. اي بازيگوش...فقط ساكت رو فرستادي ماماني؟ آخه نميگي مامان دلش پر مي‌زنه براي ديدنت؟ خب چاره اي نيست عزيزك ما يكمي ناز داره. بايد تا 11 ارديبهشت صبر كنم تا ببينم اين بار اين عروسك ناز رو كنار گذاشته و ميزاره ازش عكس بگيريم! بعد از مطب دكتر با بابايي شام رو بيرون خورديم و اومديم خونه....
30 فروردين 1391
1